ادام ارام پنجره را باز کرد و داخل رفت،بعد به بقیه علامت داد. همه مانند او داخل امدند. ادام دست در کیفش کرد و چهار ماسک بالماسکه ی طلایی در اورد و به هریک از انها داد:
_بپوشینش. در ضمن،کسی طلسم تغییر صدا رو بلده؟.
استالینگز سری تکان داد و دستش را روی گلویش گذاشت. جرقه ی کهربایی رنگ به داخل گلویش رفت،سپس با صدای بمی گفت:
_هرکدوم بیاین اینجا و دست منو بگیرین.
دیوید جلو رفت و دست استالینگز را محکم گرفت. جرقه کهربایی طوری درخشید که انگار در حال رد شدن از زیر پوست انها بود،جرقه از دست دیوید به گلویش رفت و ناپدید شد. دو نفر باقیمانده هم اینکار را تکرار کردند.
استالینگز گفت:
_سه دقیقه وقت داریم،باید چیکار کنیم؟.
ادام در حالی که برق شریرانه ای در چشمانش میدرخشید گفت:
_من یه نقشه دارم.
(ادامه مطلب)
ادامه مطلب
درباره این سایت