دو پسر در تالار مبارزات،روبه روی هم ایستاده بودند. البته که اسم انجا "تالار مبارزازت"نبود،اسمش "اتاق تفریح و تمرین برای دانش اموزان سال دومی" بود،ولی به مرور فراموش شد.

جو،پسر سال چهارمی و پایه همه چیز،دستانش را در هوا برد و گفت:

_با شماره یک شروع کنید! سه.دو.یک.

سالن،از جرقه ها و پرتو های نور طلسم ها روشن شد. هردو پسر همزمان جاخالی میدادند،طلسم میفرستادند و طلسم هارا دفع میکردند.

پسری که در چپ سالن استاده بود،شروع به کری خواندن کرد:

_فقط همین رو بلدی؟(سرش را مید و طلسمی از بیخ گوشش رد میشود) مامان بزرگ من بهتر از تو طلسم میکنه!.

طلسمی به پایش خورد و اورا زمین زد. پسر دوم،از ان طرفسالن،با پوزخندی بر لب جلو امد و اماده شد که مبارزه را تمام کند. جرقه ای قرمز رنگ درخشید و پسر را روی زمین انداخت. پسر فریاد زد:

_صبر کن! تو جر زنی کردی !

_اره خب،بر خلاف بعضیا،بابا و مامان من بهم یاد دادن چجوری بجنگم.

ولی مال تو انگار ندادن،تعجبی نداره،اگه بلد بودن که مثل یه سوسک نمیمردن؟

خودش هم نفهمید چه شد،پسری که روی زمین هم بود نفهمید،تنها فهمید که تاریکی از انگشتان او بیرون امد و مقابل چشمان حیرت زده بقیه به او خورد.

(ادامه مطلب)

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Methlyn فروش شوفاژ دیواری رادیاتور اسپلیت در شیراز -فلاح زاده سیب من شماليها آموزشگاه علامه مجلسی امام قیس دانلود رایگان تمامی جزوات اموزشی طراحی سایت سئوراز 98music03